نسخه سوم
سومین دهه از یک زندگی
Pages
صفحه اصلی
۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه
چراغ های زرد و سفید از پشت سرم، قرمز می شوند و از جلوم رد می شوند ... ومن همچنان در تاریکی رکاب میزنم.
از اينجا که من ايستادم چقدر تا آسمون راهه ...چندلحظه بعد: در بست آسمون بپر بالا! :: تاکسی سرویس ملک الموت
خودکشي ممنوع! ... در صوررت خودکشي کردن چهارتا تاير پنچر مي شود!
من از اينجا ميرم فکر نکنم پيزي بشه :: اين حرف پ و چ تو کیبوردم کنارهمند، هي اشتباه ميشه!
راننده گرامي از راه راست حرکت کنيد!
۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه
من از این دنیا چــــــی میخام ...یه صندلی چوبی با یه خونه در منهتن، یه ویلا توی دوبی پالم به همراه یک جت اختصاصی و 70% سهام گوگل و ...
۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه
شايد اگر بودي يه روز كنارم/ اونوقت مي ديدم كه دوستت ندارم :: نوشته هاي يه بغل دستي روي جزوه ام
از پس ظلمت بسي خورشيدهاست
۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه
“There are only two ways to live your life. One is as though nothing is a miracle. The other is as though everything is a miracle.” – Albert Einstein
امیدوارم
پستهای جدیدتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)